تاسفی برای فیلمهای ایرانی تلویزیون
سلام بر اهالی دنیای فرهنگ و معرفت
وقتی با دقت و مراقبت شبکه ها را عوض میکنی که مبادا فرزندانت نگاهشان به فیلمهای ایرانی فعلی بیفتد، گزارت می افتد به برنامه پرستاران، می شنوی که تمام حوادث فیلم را سر هم کرده اند تا در یک قسمت آن دو پیام انسانی را جای دهند. مهم نیست که فیلم چطور شروع یا تمام می شود. مهم این است که بیننده این دو جمله را بشنود:دکتر ... حتی اگر اخراج بشود اما او از آدمهایی نیست که برای تقدیر و ترفیع کار کند. او فقط به نجات بیمارانش فکر می کند.
جمله دوم: اگر اشتباه کردی به آن اعتراف کن، حتی اگر دیگران سرت فریاد بکشند.
چند روز بعد که باز جرآت میکنی تلویزیون را روشن کنی، سری میزنی به شبکه تماشا شاید خاطراتی از فیلمهای گذشته برایت مرور شود. فیلم اسکیپی در حال پخش است.
یادش بخیر اسکیپی، کانگوروی باهوش. اینجا یک کودک و یک نوجوان و یک پدر هستند که در فضایی بدون بزن بزن های معمول فیلمهای این روزها یا دنیا پرستی بزرگترها و گستاخی بچه ها، خیلی زیبا در کنار یکدیگر زندگی میکنند، به هم احترام میگذارند، پدر مراعات حفظ حریم و آزادی کنترل شده و مراقبت عاقلانه از فرزندان را می کند و هر دو فرزند کودک و نوجوان چقدر زیبا حرف شنوی از پدر دارند.
سریال جومونگ 1 برای دومین بار پخش میشود و همچنان تشنگان مهر و معنا طالبان اهداف بلند انسانی و فطری را به خود جلب می کند. این جمله خاص اوست: " تقصیر از منه، من نباید اجازه میدادم همسرم و دوستانم به سختی بیفتند."
دلمان تنگ می شود برای فیلمهایی که به جای پرداختن به واقعیت های جامعه (به قول مردم کم سواد و بی تحلیل) و پر و بال دادن به واقعیت هایی که یک در هزار هم شاید دیده نشود، واقعیت های تلخ و زننده ای که محرک پول پرستی و حرص و طمع آن روی گرگ صفتی موجود رشد نیافته و بی بند و باری های کلامی و رفتاری بعضی نویسنده ها و بازیگرهای فاقد هنر است.
ظاهرا نمایش فضای فاقد مهر و رحمت خانواده یک ضرورت است و نق زدن زنان و کم عقلی و تجمل و تفاخرشان و ترسیدن مردها از زنان و نقشه کشیدن برای سرکیسه کردن و دروغ گفتن و تمسخر و توهین به شخصیت مردم یک واقعیت لازمی است که روز و شب باید دیده و تقویت شود و بچه ها باید حتما بی پروا و زیاده خواه و حریم شکن باشند، پس چرا در بسیاری از فیلمهای کره ای و ژاپنی و دیگر کشورهای اروپایی و امریکایی اینچنین نیست؟
نقش یادگیری اجتماعی از راه دیدن موضوعی بود که بندورا (1925) به طور ویژه مورد تاکید قرار داد. از نظر بندورا اغلب رفتارهای انسان از طریق الگو، به صورت عمدی یا تصادفی آموخته میشوند. ما با مشاهده کردن دیگران و تقلید کردن از رفتار آنها یاد میگیریم.
اگر به نقش حواس در ساختار وجودی انسان دقت کنیم یکی از مهم ترین ورودی ها نظام وجود انسان دیدن است و اگر این ورودی تسویه و مراقبت نشود و هر دیدنی به منزله خوراکی ناسالم وارد این سیستم شود دیگر نمیتوان انتظار داشت که خروجی آن رفتارها و اندیشه هایی پاک و انسانی باشد.
وقت آن رسیده که به جای دادن اجازه ساخت فیلمهایی چون آوای باران و بد لباسی ها و جلوه گری هایی چون سرزمین کهن و تشویق و تقدیر از شرکت ها و گروه های انحصاری که خط تولید فیلمهای ایرانی مملو از واژه های رکیک و رفتارهای ناسالم و زندگی های شکست خورده را به راه انداخته اند به جای هدر دادن فرصت بی بدیل ماه مبارک رمضان پای پخش سریالهای تلخ و سنگین به هوای اینکه قسمت آخر بگویند: آدم بد به هدفش نمیرسد! فیلمها را از انحصار فیلمسازان بی محتوا و دنیازده خارج کرده و به جای دل خوش کردن به یک پیام مثبت در پایان سریالهای طولانی، فرایند محوری و انتخاب صحیح کلمات و حوادث و شخصیت ها را مورد توجه قرار داده و حقیقت گرایی و معنویت و اخلاق و ادب و خلاقیت و تهور و آزاد منشی و قوی بودن در سختی ها و سازگاری و مهربانی و دغدغه خدمت به دیگران را جایگزین نمایش واقعیت های قشر خاصی از جامعه شود.
دلمان تنگ می شود برای کمی از آن شعارها و پیامهای مستقیم در زندگی های تلخ و شیرین سریال آینه. به اسم پرهیز از شعار و پیامهای مستقیم اصلا یادمان رفت که فیلم باید رشد دهنده باشد.
منبع:وبلاگ مربیان کودک




















نــجوا